English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4576 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
problem definition U تعریف مسئله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
problems U مسئله
problem U مسئله
theorem U مسئله
catechist U مسئله گو
example U مسئله
examples U مسئله
problem solving U حل مسئله
theorems U مسئله
cases U مسئله
issue U مسئله
case U مسئله
issued U مسئله
issues U مسئله
solution of a problem U حل یک مسئله
resolvent U حل حل مسئله
toughie U مسئله بغرنج
identification problem U مسئله شناسائی
toss-up U مسئله مشکوک
solves U حل کردن مسئله
solving U حل کردن مسئله
dilemma U مسئله غامض
questions U استفهام مسئله
dilemmas U مسئله غامض
questioned U استفهام مسئله
question U استفهام مسئله
solve U حل کردن مسئله
solved U حل کردن مسئله
chess problem U مسئله شطرنج
side issue U مسئله فرعی
solution to a problem U راه حل یک مسئله
test problem U مسئله ازمابنده
the eastern question U مسئله خاور
toss up U مسئله مشکوک
toughy U مسئله بغرنج
problematic <adj.> U مسئله آفرین
troublemaker U مسئله آفرین
problem state U وضعیت مسئله
problem oriented U مسئله گرا
problem identification U شناسایی مسئله
side issues U مسئله فرعی
jeopardy U مسئله بغرنج
benchmark problebm U مسئله محک
benchmark problem U مسئله محک
check problem U مسئله مقابلهای
check problem U مسئله ازمایشی
problem description U تشریح مسئله
problem description U شرح مسئله
crux U مسئله دشوار
problem child U فرزند مسئله دار
conundrums U مسئله بغرنج وپیچیده
identification problem U مسئله تعیین هویت
three mover U مسئله مات با سه حرکت
to revisit an issue U مسئله ای را بازدید کردن
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
question in dispute U مسئله متنازع فیه
buring question U مسئله هیجان اور
problem oriented language U زبان مسئله گرا
problem analysis U تجزیه و تحلیل مسئله
conundrum U مسئله بغرنج وپیچیده
two mover U مسئله مات در دو حرکت
on line problem solving U حل مسئله بطور درون خطی
primary cognizance U تحقیقات اولیه روی یک مسئله
to crack a problem U مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
issue U مسئله قضیه تحویل جنس
issues U مسئله قضیه تحویل جنس
issued U مسئله قضیه تحویل جنس
eight queens problem U مسئله هشت وزیر شطرنج
that is not the proposition U مسئله چیز دیگر است
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
cogo U یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
catechetics U فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
stressing U یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stresses U یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
porism U قضیهای که از راه حلهای بیشماربرای یک مسئله نشان میدهد
imbroglio U قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
stress U یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
imbroglios U قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
descriptions U تعریف
description U تعریف
definiens U تعریف
complimenting U تعریف
definitions U تعریف
quality U تعریف
explanation U تعریف
cell definition U تعریف سل
circumscription U تعریف
explanations U تعریف
complimented U تعریف
qualities U تعریف
comkplimentarily U با تعریف
portrayals U تعریف
portrayal U تعریف
extolment U تعریف
compliment U تعریف
compliments U تعریف
definition U تعریف
the German issue U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
the German question U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
macro definition U درشت تعریف
to crack up U تعریف کردن
unreel U تعریف کردن
the d. article U حرف تعریف
emblazon U تعریف کردن
recitations U تعریف موضوع
extoll U تعریف کننده
extoller U تعریف کننده
anarthrous U بی حرف تعریف
say a good word for U تعریف کردن
self aggrandizement U تعریف از خود
circular definition U تعریف دوری
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
data definition U تعریف داده
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
macro definition U تعریف ماکرو
contextual definition U تعریف ضمنی
macro difinition U درشت تعریف
nosography U تعریف امراض
job definition U تعریف برنامه
field definition U تعریف فیلد
operational definition U تعریف عملیاتی
exponents U تعریف کننده
honorable U شایان تعریف
undefined U تعریف نشده
articles U حرف تعریف
defines U تعریف کردن
traduced U تعریف کردن
traduce U تعریف کردن
glorifying U تعریف کردن
glorify U تعریف کردن
glorifies U تعریف کردن
recounts U تعریف کردن
article U حرف تعریف
depiction U نگارش تعریف
traduces U تعریف کردن
traducing U تعریف کردن
defining U تعریف کردن
defined U تعریف کردن
complimenting U تعریف کردن از
exponent U تعریف کننده
complimented U تعریف کردن از
define U تعریف کردن
recitation U تعریف موضوع
depictions U نگارش تعریف
recounting U تعریف کردن
compliment U تعریف کردن از
definable U تعریف پذیر
praising U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
praised U تعریف کردن
block definition U تعریف بلوک
compliments U تعریف کردن از
complimentary U تعریف امیز
recounted U تعریف کردن
recount U تعریف کردن
praise U تعریف کردن
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
gpss U زبان برنامه نویسی مسئله گرا برای توسعه سیستمهای شبیه سازی بکار می رود
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
self flattering U تعریف کننده از خود
undefined label U برچسب تعریف نشده
self applauding U تعریف کننده از خود
partially defined U پاره تعریف شده
portraiture U پیکر نگاری تعریف
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
self prasise U خودفروشی تعریف از خود
undefined entry U فقره تعریف نشده
predefined U از پیش تعریف شده
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
data description language U زبان تعریف داده
data definition statement U حکم تعریف داده ها
data definition language U زبان تعریف داده ها
well defined function U تابع خوش تعریف
domain of definition U دامنه تعریف [ریاضی]
indefinably U غیر قابل تعریف
redefine U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
indefinable U غیر قابل تعریف
redefining U دوباره تعریف کردن
redefines U دوباره تعریف کردن
clear-cut U درست تعریف شده
user defined U تعریف یا انتخاب کاربر
definite a U The حرف تعریف چون
To blow ones own trumpet. U از خود تعریف کردن
dd statement U دستور تعریف داده
defined function U تابع تعریف شده
ddl U زبان تعریف داده
collectivism U اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
to plaster any one with praise U تعریف زیادبار کسی کردن
Recent search history Forum search
3service times
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
2تعریف فونتیک چیست؟
2تعریف فونتیک چیست؟
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
1پایان نامہ را در زبان اردو چہ می گویند
1range check
0تعریف کتب ضلاله
0انباره خارجی
0مقاومت حرارتی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com